منصور بیطرف روزنامه نگار و تحلیلگر در دیادداشتی در دنیای اقتصاد نوشت: در میان صاحب نظران داستان جالبی از نفوذ وجود دارد. صحت و سقم این داستان معلوم نیست، اما با توجه به خصلت سازمان های جاسوسی می تواند تا اندازه ای مقرون به صحت باشد. داستان از این قرار است که در دوره رهبری مارشال تیتو بر یوگسلاوی سابق یکی از مشاوران او جاسوس سازمان سیا از آب درآمد. مارشال تیتو او را خواست و گفت من تو را بیش از 30سال است می شناسم از تو مدرکی دال بر اینکه اطلاعاتی را به بیرون درز داده باشی هم نیست. تو چه جاسوسی بودی و چگونه جاسوسی می کردی؟ این جاسوس سیا پاسخ داد که من اطلاعاتی را به بیرون درز نمی دادم، اما به شما مشاوره های غلط می دادم. مثلا می خواستی فلان فرد را که بسیار شایسته است وزیر یا استاندار فلان منطقه بکنی، وظیفه من این بود که نگذارم این فرد سمتی را در دولت بر عهده بگیرد و یک فرد بی لیاقت را به شما معرفی می کردم تا از این طریق به کشور ضربه بزنم. داستان برخی از نفوذی ها هم می تواند این گونه باشد. آن ها لزوما اطلاعاتی را به خارج منتقل نمی کنند، بلکه خط مشی ای را در پیش می گیرند که هدف آن بی اعتبار کردن سیاست ها یا حتی تندروی در سیاست ها باشد. در این زمینه داستان معروف الی کوهن جاسوس موساد در بدنه حکومت سوریه در دهه1960 میلادی زبانزد همه است. او آن قدر در مجلس و محافل علیه اسراییل تند صحبت می کرد که کسی از بدنه حکومت سوریه گمان نمی برد، او جاسوس موساد باشد! نفوذی ها لزوما به دنبال ضربه زدن مستقیم به کشور نیستند، بلکه با تدوین سیاست ها و استراتژی ها، یک برنامه کوتاه مدت یا میان مدت و بعضا درازمدت برای ضربه زدن به منافع کشور را پی می ریزند. اما همین تدوین سیاست ها، خسارات جبران ناپذیری را بر کشور تحمیل می کنند. میزان خسارتی که نفوذ بر اقتصاد کشور وارد می کند، چقدر است؟ این موضوعی است که در این یادداشت می خواهیم از منظر دیگری به آن بپردازیم. برخی داستان نفوذ را بسیار سطحی می بینند، کمااینکه این سطحی نگری را ما در میان بازداشتی های اخیر بعضا می بینیم. این در حالی است که در زمان جنگ 12روزه شاهد این بودیم که اسراییل در زمان و مکان دقیق اهدافی را مورد حمله قرار می داد. این نفوذ بنا به گفته یکی از صاحب نظران، اطلاعات یک سرباز صفر یا یک کارگر ساختمانی یا یک مغازه دار نبود. فرضا زمانی که می دانست جلسه شورای عالی امنیت که با حضور سران سه قوه برگزار شده بود در کدام ساختمان و منطقه است و آنجا را مورد هدف قرار می داد که خوشبختانه یکی از بمب ها عمل نکرد، این ناشی از اطلاعات دقیق یک نفوذی رده بالا بوده است. اما همین اطلاعات تنها سران را مورد هدف قرار نداد، بلکه وجه دیگری هم مورد هدف قرار داد و البته این هدف در سطح کلان است و آن چیزی نیست جز اقتصاد! خسارتی که نفوذ بر اقتصاد کشور وارد می کند، زوایای متفاوت و مختلفی دارد. یک خسارت به صورت جنگ مستقیم درمی آید که نمونه آن جنگ 12روزه است و زاویه دیگر خسارت جنگ غیرمستقیم است که نمونه آن را می توان در پروژه تورقوزآباد دید که عملیات آن در کتاب هدف تهران درج شده است. در عملیات تورقوزآباد بنا به نوشته این کتاب دو کامیون اسناد و سی دی های برنامه های هسته ای ایران دزدیده و به تل آویو منتقل شد که بنا به گفته برخی از کارشناسان یکی از دلایل خروج ترامپ از برجام در سال2016 بود. تحریم و ادامه آن از سوی آمریکا در آن دوران و پس از آن، دراصل ناشی از همین نفوذ بوده است. اما اینکه چرا محاسبه خسارت ناشی از نفوذ سخت است، اولا: به خاطر ماهیت پنهان عملیات نفوذ است که بسیاری از اقدامات اطلاعاتی یا جاسوسی (مانند فساد، نفوذ در نهادهای حساس، یا ایجاد اختلال در بازارها) محرمانه بوده یا حتی انکارشده اند، ثانیا: نفوذ می تواند اثر غیر مستقیم خود را از طریق تغییر سیاستگذاری، گسترش فساد، بی ثبات سازی بازارها یا ایجاد مانع در رشد تکنولوژیک نشان دهد که سخت قابل ردیابی است و ثالثا: ابهام در منبع آسیب وجود دارد. مثلا آیا رکود اقتصادی یا ضعف صنعت نتیجه نفوذ است یا ناکارآمدی داخلی؟ تفکیک اینها بسیار سخت است. اما مطالعات جنبی در زمینه های دیگر به طور تقریبی صورت گرفته است؛ به ویژه مطالعات اقتصاد درگیری که می توان آن ها را بسط و به خسارات ناشی از نفوذ تسری داد. این یعنی آنکه زاویه دید خود را تغییر دهیم. در اصل اهداف نفوذ و درگیری یکی هستند. هر دو به دنبال آن هستند که حکومت مستقر را تضعیف کنند و سپس با یک جنگ داخلی از بین ببرند. یکی مانند موریانه وارد بدنه حکومت می شود و از درون آن را تضعیف و سپس نابود می کند، دیگری از بیرون حکومت را مورد حمله قرار می دهد؛ هرچند در جنگ 12روزه، ترکیبی از حمله درونی و بیرونی صورت گرفته بود. در کل می توان گفت دشمن قبل از ورود به جنگ مستقیم از نفوذ بهره برداری می کند. نفوذ انواع و اشکال متعددی دارد. یک نوع از نفوذ در قالب براندازی سیاسی است. در این نوع نفوذ، دشمن به حمایت از احزاب یا چهره های خاص، تزریق پول یا اطلاعات برای تاثیرگذاری در انتخابات یا قوانین داخلی می پردازد. نوع دیگر جنگ اطلاعاتی است که دشمن عملیات فریب، انتشار اخبار جعلی، نفوذ در رسانه های یا شبکه های اجتماعی برای دستکاری در افکار عمومی انجام می دهد. نوع بعدی، نفوذ سایبری است که هدف آن حمله به زیرساخت های دیجیتال، دزدی داده یا اختلال در عملکرد نهادها است. نوع دیگر نفوذ به اهرم اقتصادی برمی گردد که تحریم هدفمند برای تسلط یا تضعیف کشور از این نوع نفوذ است و آخرین نوع نفوذ به گروه های نیابتی اختصاص دارد که حمایت نظامی از گروه های شورشی یا جدایی طلب است. تعیین شاخص های اقتصادی برای ارزیابی خسارت از نفوذ تعیین اینکه کدام متغیر اقتصادی به چه میزان از نفوذ آسیب دیده است، چندان راحت هم نیست؛ اما می توان آن را در ارزیابی شاخص های اقتصادی مانند کاهش رشد تولید ناخالص داخلی یا کاهش سرمایه گذاری مستقیم خارجی برآورد کرد. درواقع بی ثبات کردن سیاست کشور -که هدف نفوذ است- در میان مدت و بلندمدت خود را در این شاخص ها نشان می دهد. همچنین در کوتاه مدت نوسانات نرخ ارز یا به عبارتی کاهش ارزش پول رایج کشور یا بازدهی بورس به سرعت اثرات نفوذ را بازتاب می دهند. یکی دیگر از اثرات نفوذ در رتبه بندی ریسک کشور محسوس می شود. بی ثباتی سیاسی بازتاب بسیار سریعی بر رتبه بندی ریسک اعتباری کشور دارد. نمونه آن را می توانیم در ترورهای مقامات کشوری یا سیاسی به طور کامل ببینیم که درنهایت می تواند منجر به درگیری های نظامی داخلی هم شود. تعیین خسارت از درگیری های نظامی داخلی هانس فلیکس مولر، اقتصاددان آلمانی در سال2014 در مقاله ای به تحلیل هزینه های اقتصادی ناشی از درگیری ها علی الخصوص درگیری های داخلی از نگاه مطالعات خرد می پردازد. تحلیل و نتایج این اقتصاددان آلمانی بسیار مورد توجه قرار گرفت. براساس بررسی های مولر -که می توان آن را در اقتصاد ایران هم تسری داد- هزینه های غیر مستقیم اقتصاد درگیری - آن قدر بالاتر از هزینه های مستقیم است که دولت ها برای برطرف کردن آن نیازمند گذر چند نسل هستند. هزینه های اقتصادی درگیری به نوشته مولر، برای ارزیابی هزینه های اقتصادی درگیری، ابتدا باید نقش پایداری اثرات را درک کرد. حتی یک سال جنگ به ویژه اگر جنگ داخلی باشد، می تواند اقتصاد یک کشور را به شدت فلج کند، اگر آثار آن در طول زمان باقی بماند. از نگاه مولر قاعده ای سرانگشتی در این زمینه می گوید: اگر اثرات خشونت پایدار باشند، زیان اقتصادی تنزیل شده (discounted loss) ناشی از این خشونت می تواند 10 تا 20برابر بیشتر از زیان مستقیمِ حین درگیری باشد. مطالعات خرد نشان می دهند که کودکی که در معرض خشونت قرار گرفته، به طور دائم بین 1.2درصد تا 3.4درصد از درآمدش را برای هر سال تجربه خشونت از دست می دهد. مطالعات دیگر که مستقیما تاثیر خشونت بر آموزش را اندازه گیری کرده اند، نشان می دهند که کودکان آسیب دیده از جنگ داخلی، برای هر سال درگیری، به طور دائم بین 0.2 تا 0.24 سال آموزش را از دست می دهند. این به معنی کاهش دائم درآمدی بین 2.6درصد تا 6.1درصداست. حتی دوره های نسبتا کوتاه خشونت نیز می توانند اثری بلندمدت بر بهره وری نیروی کار داشته باشند که نهایتا بر انباشت سرمایه نیز اثر می گذارد. به این ترتیب، فاجعه انسانی ناشی از جنگ به زیان اقتصادی آینده نیز تبدیل می شود. ولی این جنگ ها اثرات دیگر هم دارند. برای مثال: افزایش هزینه نیروی کار که در نتیجه آن ترس از خشونت و غیبت کارگران باعث افزایش 93درصدی هزینه کار می شود. همچنین فروپاشی صادرات که شرکت های آسیب دیده قادر به تولید و صادرات نیستند، صادرات این شرکت ها تا 50درصد کاهش می یابد و کل تجارت خارجی کشور به طور دائم تا 30درصد افت می کند. همچنین بر اثر جنگ قیمت دارایی های ثابت (مانند مسکن) تا 40درصد کاهش می یابد. ساخت وساز غیرمسکونی حدود 10.8درصد افت می کند و سرمایه گذاری در ماشین آلات و تجهیزات تا 26درصد کاهش می یابد. سرمایه گذاری کشاورزی هم بین 12درصد تا 56درصد کاهش می یابد. این اثرات تنها زمانی معکوس می شوند که صلح، باعث بهبود انتظارات آینده شود. اگر صلح شکننده یا موقتی به نظر برسد، سرمایه گذاری بازنمی گردد؛ نکته ای که می توان در آتش بس موقت فعلی دید. این نکته برای طراحی برنامه های بازسازی و تثبیت صلح بسیار مهم است. از نگاه مولر، صلحی که بی ثبات تلقی شود، مانع از بهبود اقتصادی خواهد شد. |