عطاءالله مهاجرانی طی یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: امپراطور شارلمانی یا شارل کبیر، پیرانه سر، عاشق دختر نوجوانی شده بود. اطرافیان و مسئولان تشریفات دربار سخت نگران بودند. ناگهان دختر به سلامتی مُرد! همه نفس راحتی کشیدند. اما مشکل باقی ماند و بدتر شد. شارلمانی گفته بود جسد دختر را مومیایی کنند. جسد را به اتاق خوابش برد و با جسد معاشقه می کرد و مثلاً زندگی! بقیه داستان پیچ و خم های زیادی دارد. تا همین جایش به کار حسب حال می آید. گاه پدیده ای انسان را در چنگ خود می گیرد. زنده یا مرده، از دست او رهایی ندارد. طلسمی او را اسیر می کند. عادت ها گاهی چنینند. ما در قفس عادت می افتیم و از نوشوندگی می گریزیم. عادت می تواند گاه خرافه ای باشد که ما در درستی و اعتبارش تردید نمی کنیم. گمان می کنیم حقیقت ناب همان است. نسبت به شتاب زمان و تغییرات در زمانه خود بی اعتنا باقی می مانیم. نمی توانیم بت های ذهنی خود را بشکنیم. اگر بت ذهنی را نشکستیم، از سیر زمانه و فهم تحولات آن به دور می افتیم و حاشیه نشین جهان می شویم. چنان که بسیاری از کشورها و ملت ها و تقریباً می توان گفت کشورهای اسلامی در حاشیه جهان زندگی می کنند. زرق و برق و ساختن شهرها و خطوط تشریفاتی و بسیار مجلل هوایی و قصرها، کشور و ملت را به متن نمی رساند. ترامپ برای تحقیر کشور و ملت عربستان چند بار گفت: اگر آمریکا نبود، شما یک هفته دوام نمی آوردید. الان داشتید به زبان فارسی حرف می زدید! وقتی داوری اش درباره عربستان چنین است؛ پیداست برای کشورهای کوچک منطقه خلیج فارس چه داوری ای دارد. این کشورها مانند کشتی هایی هستند که لنگرهایشان پایگاه های نظامی آمریکاست. این گزاره که بدون آمریکا نمی توان زندگی کرد ، تبدیل به همان طلسم یا عشق شارلمانی شده است. عادت شده است. اصلاً گمان نمی کنند که می توان بدون آمریکا زندگی کرد. اگر هم گاه در نهان، سیاست های منطقه ای آمریکا در غرب آسیا را نپسندند، جرأت نمی کنند سخنی ناساز با سیاست و سلیقه آمریکا بر زبان بیاورند. آمریکا سیاستش همان سیاست فرعونی است. تحقیر و تبعیت و اطاعت بی چون و چرا! قرآن مجید از واژه بسیار دقیق استخفاف استفاده کرده است. فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ ﴿الزخرف: 54﴾ پس قوم خود را خوار و سبک ساخت؛ آنان از او اطاعت کردند، چرا که آنان مردمی منحرف بودند. واژه استخفاف در قرآن مجید، همین یک مورد مطرح شده است، در تبیین و تفسیر سیاست فرعون زمان موسی علیه السلام، رامسس دوم که از جمله ابزارش برای استخفاف مردمان بهره گیری از شبکه جادوگران بود. جادوگران ذهن مردم را تسخیر می کردند. مردم از هویت انسانی و خرد انسانی تهی و پوچ می شدند. آنگاه فرعون اراده خود و سلیقه خود را بر آنان تحمیل می کرد. مردم به همان سبک و شیوه زندگی عادت می کردند. عادت تبدیل به طبیعت و هویت ثانوی یا جایگزین می شد. استحاله اتفاق می افتاد. دیگر کسی جرأت نمی کرد در برابر فرعون سخن دیگری بگوید. فرعونی که با استناد به یک خواب دستور داده بود تمامی نوزادان پسر بنی اسراییل را به محض تولد به قتل برسانند. مردم را خوار و زبون می ساخت. به مردم می گفت: من پرودگار برتر شما هستم! مردم هم مُستضعَف و مُستَخف بودند، خوار و زبون و زبان بسته. قرآن مجید داستانی را از یکی از بنی اسراییل که موسی علیه السلام به نفع او با قبطی درگیر شده بود و قبطی را کشته بود، روایت می کند. آن مرد نجات یافته از سوی موسی در حضور جمع در دعوای دیگری قتل قبطی را افشا می کند. موسی ناگزیر به فرار از مصر می شود. چرا؟ چون آن فرد که از قوم موسی بود و در فضای فرعونی تربیت شده بود؛ نمی توانست تصور کند که موسی می تواند با قبطی ها و فرعون رویارو شود و یک قبطی را هر چند دشمن او بود، بکشد. زبونی و خواری را پذیرفته بود. ترامپ و آمریکای پیش از ترامپ همین رویکرد را داشته اند. تفاوت ترامپ این است که به دلیل بی سوادی و بی استعدادی در فهم مسائل جهان و خلق و خوی دلالی و بسازبفروشی و هتل داری، آنچه را نباید بر زبان بیاورد، می آورد. بعد هم با لودگی و دروغ پردازی و پشت هم اندازی حرفش را تغییر می دهد و به اصطلاح خودش سخن را چندپهلو بیان می کند و می پیچاند. همان اصطلاحی که درباره شیوه مدیریت موفقش از دید خودش بیان کرده است: قانعش کن یا گیجش کن! کشورهای هم پیمان خود را تحقیر می کند. ببینید با کانادا و مکزیک و اروپا چه کرد؟ با چه ادبیاتی با عربستان حرف می زند؟ اعلام کرد بایست عنوان خلیج فارس تغییر کند. بعد که دید نمی شود و همه ایرانیان در هر جای جهان مخالفت کردند، گفت ایرانی ها می خواستند تغییر بدهند من نگذاشتم! او می خواهد مردم جهان و رهبران کشورها به این موضوع عادت کنند و در فکر شکستن این تابو نباشند که آمریکا هر کاری دلش بخواهد می کند. تمامی سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل، شورای امنیت، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان بهداشت جهانی و دادگاه بین المللی لاهه و حتی یونسکو، باید گوش به فرمان و مطیع آمریکا باشند. وگرنه مخالفت با سیاست ها و مقاومت در برابر اعمال اراده و سلیقه آمریکا مجازات دارد؛ هند نباید از روسیه نفت بخرد، چین نباید از ایران نفت بخرد، دادگاه لاهه نباید نتانیاهو را به عنوان جنایتکار ضد بشری محکوم کند. نرخ تعرفه ها مبتنی بر اراده ترامپ بالا و پایین می رود. شاهد آمریکایی هستیم که فرانتس کافکا در رمان آمریکا از زبان کارل روسمان جوان 16ساله که به آمریکا می گریزد، روایت شده است. او دچار نظام سرمایه داری و بوروکراسی و زندگی ماشینی امریکایی می شود. دچار استحاله می شود. گویی رمان آمریکا ی کافکا روایتی دیگر از رمان نیمه تمام قصر و نیز محاکمه اوست. منت ها در رمان آمریکا قصر، همان آمریکاست و محاکمه کارل روسمان در لای چرخ و دنده نظام آمریکایی، نظامی ماشینی، مصنوعی و بی رحم انجام می شود. نکته قابل توجه این است که کافکا رمان آمریکا را بین سال های 1911 تا 1914 نوشته است. البته مثل قصر ناتمام مانده است. کافکا که در عمرش به آمریکا سفر نکرده بود، چهره و هویتی از آمریکا را به ما نشان می دهد که حدود 50 سال پس از انتشار رمان آمریکا، ادوارد سعید در کتاب کلاسیک شرق شناسی همان موضوع و مفهوم را با نظریه پردازی ممتاز خویش تبیین کرده است. همه مردم جهان از دید غرب در حاشیه اند. مرکزیت از آن غرب است. مرکز غرب هم آمریکاست. در غرب آسیا هم آمریکا می خواهد اسراییل را به عنوان نماینده و دنباله خود به عنوان مرکزیت تثبیت کند. پروژه صلح ابراهیم کارکردش همین است. این سیاست از طرف کشورهایی که با انواع طرح ها و دسیسه ها به آمریکا وصل شده اند، تبعیت می شود. مثلاً اگر مصر بخواهد علیه اسراییل سخنی بگوید، بلافاصله آمریکا تهدید می کند که کمک سالانه به دولت مصر را که در واقع این کمک، یک میلیارد و 300 میلیون دلار کمک نظامی به ارتش و حدود 200 تا 300 میلیون دلار کمک اقتصادی است، قطع می کند. آمریکا سالی یک و نیم میلیارد دلار هم به اردن کمک می کند، یعنی اردن را اداره می کند. بنابراین به محض کم ترین مخالفت ها، کمک قطع می شود. چنان که در دوران پهلوی دوم، محمدرضا شاه - به روایت خودش - هر چه آمریکا از او خواسته بود انجام داده بود. از این رو در کتاب پاسخ به تاریخ از آمریکا گلایه می کند. پس چرا با او چنان رفتاری داشتند؟ تحقیری که از سوی آمریکا متوجه محمدرضا شاه شد، تماشایی است. بخشی از این تحقیر را خانم فرح دیبا در خاطراتش نوشته است. در آمریکا شاه و فرح را به بیمارستان روانی می برند. اتاق ها پنجره نداشته است. روزنه، با چند میله ضخیم با فاصله کم در قسمت بالای دیوارها قرار داشت. اتاق خانم فرح از داخل باز نمی شده است، مثل سلول های زندان! بعید به نظر می رسد که این رفتارها محاسبه شده نبوده باشد. خواسته اند به دیگر رهبران جهان که در قلمرو سیاست آمریکا قرار داشته اند پیام بدهند که بیشتر آمریکایی باشند! اما ایران بازی آمریکا را به هم زد. این نکته را باراک اوباما در سال 2008 که به بیت المقدس سفر کرده بود، برای خوشایند صهیونیست ها بر زبان آورد. گفت: ایران بازی برهم زن است و نمی تواند روش خود را در منطقه غرب آسیا و در برابر اسراییل ادامه دهد. حمله اسراییل و آمریکا برای این بود که ایران را در مدار قلمرو اعمال اراده و سیاست آمریکا قرار دهند. تهدید و تطمیع، سکه رایج سخنان ترامپ بود. با لحنی با ایران سخن می گفت که گویی ایران، ژاپن بعد از بمباران هیروشیما و ناکازاکی و تسلیم بدون قید و شرط ژاپن در برابر آمریکاست. یا ایران، عراقِ پس از اشغال است که آمریکا بتواند به ایران بگوید اجازه کدام کار را دارد و کدام اجازه را ندارد. آیت الله خامنه ای با همان طمأنینه و آرامش و ایجاز در سخن، در پاسخ غیرمستقیم، دو نکته بیان کرد؛ حرف های ترامپ یاوه و غلط زیادی است. این پاسخی برای فضای سیاسی روانی است که آمریکا می خواست ترسیم کند، تا همگان گمان کنند که: در کف شیر نر خونخواره ای! غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟ اما چنان فضایی شکسته شد. شیر به پا خاسته اسراییل - اسم عملیات حمله اسراییل به ایران شیر به پا خاسته بود! در تل آویو و حیفا با ویران شدن 21 مرکز نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، مالی و زیربنایی مانند پالایشگاه حیفا و فرودگاه بن گوریون، پیشانی اش به خاک ساییده شد. آن تهدید همیشگی و تکراری که همه رؤسای جمهوری آمریکا در 47 سال اخیر، از کارتر و ریگان و جرج بوش پدر و کلینتون و جرج بوش پسر و اوباما و بایدن و ترامپ در هر دوره به کار برده اند؛ که تمام گزینه ها روی میز است! از روی میز برداشته شد. جنگ را انتخاب کردند. اسراییل و آمریکا با همکاری ناتو به ایران حمله کردند. نه نظام سقوط کرد و نه آنان به اهداف شان رسیدند. زنجیره عادت به سیاست فرعونی آمریکا گسیخته شد. ایران در برابر هول و هراس معبد میهمان کش که جلال الدین بلخی روایت می کند، نهراسید. داستانش را در حسب حال هفته آتی، با توجه به طبیعت جنگ روانی، برایتان می گویم! |