فرارو محسن صالحی خواه؛ بازدارندگی یکی از مفاهیمی ست که در تاریخ بشر ریشه دارد. عمر آن به اندازه پدیده جنگ است. اما تئوریزه کردن آن بیشتر به دوران پس از جنگ جهانی دوم و مطالعه علمی سیاست و روابط بین الملل برمی گردد. برخی به صورت مطلق به آن باور دارند و برخی دیگر معتقدند به غیر از این مفهوم، عوامل تاثیرگذار دیگری مانند اراده بازیگران هم وجود دارد. بازدارندگی مفهومی پیچیده است که در ایران هم به خاطر تفاوت های عمیق در نگاه به حوزه های نظامی، سیاست خارجی و فرهنگی، تعریف آن چالش برانگیز بوده و هست. اگر بازدارندگی را به معنی اتخاذ تصمیمات، سیاست ها و در اختیار داشتن توان دفاعی بدانیم که جلوی اقدامات خصمانه حریف را می گیرد، صرفاً توانایی نظامی آن را رقم نخواهد زد. تفاوت نگاه ها در ایران، گاهی باعث بازی با کلمه بازدارندگی می شود. مثلاً برخی به صورت جدی معتقدند ایران می تواند به سمت بازدارندگی هسته ای برود. آن ها خود به چند دسته تقسیم می شوند. یک دسته اصل برنامه هسته ای ایران را عامل بازدارندگی می دانستند. یک گروه تا قبل از جنگ که بحث سرنوشت ذخایر اورانیوم ایران مطرح بود، اورانیوم 60 درصد را عامل بازدارندگی معرفی می کردند. عده ای دیگر هستند که سیاست ابهام هسته ای را عامل بازدارنده می دانند. معدود افرادی هم هستند که اعتقاد دارند ساخت سلاح هسته ای برای ایران بازدارندگی می آورد. البته آن ها در این مورد خیلی عمیق نمی شوند و صرف ساخت سلاح حتی یک عدد - را عامل بازدارندگی معرفی می کنند. در حالی که موضوع ساخت سلاح، شرایط نگهداری، تعداد کلاهک ها، ابزار حمل آن ها (روش های سه گانه شامل حامل های هوایی، موشک های بالستیک قاره پیما، و زیردریایی های هسته ای)، توانایی ضربه دوم (واکنش پس از حمله اتمی دشمن) از جمله مسائل مطرح در این حوزه هستند. ضمن این که ساخت سلاح از سوی کشوری با شرایط و ویژگی های ایران با تمام توجیه هایی که برای آن می تواند وجود داشته باشد، نقطه آغاز جنگ گسترده تر است. به طور کلی سلاح های کشتارجمعی غیرمتعارف و استراتژیک هستند که در حوزه بازدارندگی تعریف می شوند. آنچه بازدارندگی هسته ای را به وجود می آورد، تعداد کلاهک های هسته ای روسیه در برابر آمریکا، و ابزار گسترده حمل سلاح در کنار فاکتورهای دیگر است. اما ایران همین امروز چند سلاح تاکتیکی هم بسازد، نمی تواند به بازدارندگی هسته ای که این افراد فکر می کنند دست یابد. رسیدن به آن مرحله، نیازمند طی کردن مراحل و داشتن شرایطی ست که ایران از آن برخوردار نیست. ضمن این که فتوای آیت الله خامنه ای در خصوص حرمت سلاح های کشتارجمعی نیز وجود دارد. نزدیک ترین راه برای دستیابی به این امکانات، در پیش گرفتن مدل کره شمالی از لحاظ انزوا، کنترل شهروندان و زندگی پشت حصار در کنارِ گذاشتن تمرکز کشور بر این برنامه است. مدلی که همین امروز هم گاهی آن را از زبان تحلیلگران در رسانه ها می شنویم. آن ها از بازدارندگی هسته ای کره شمالی صحبت می کنند اما از موشک باران سنگین اسراییل توسط ایران حرفی نمی زنند. چرا که اسراییل تنها کشور دارنده تسلیحات اتمی در دو نوع استراتژیک و تاکتیکی در منطقه است. آیا تسلیحات اتمی رژیم اسراییل باعث شد که ایران پاسخ حمله به خود را ندهد؟ در نگاهی از زاویه دیگر، آیا برنامه هسته ای ایران، ذخایر اورانیوم، ذخایر موشکی و پهپادی ایران باعث شد جنگ 12 روزه اتفاق نیافتد؟ یافتن پاسخ این سوال ها به ما نشان می دهد که محاسبات کشورهای درگیر بحران، با تصورات برخی تحلیلگران متفاوت است. بازدارندگی با مجموعه ای از سیاست ها و امکانات مادی و ذهنی به دست می آید که در طرف مقابل ترس از اقدام ایجاد می کند. موشک، پهپاد و ابزار دفاعی به تنهایی بازدارندگی به وجود نمی آورد و زمانی که کنار عوامل دیگر قرار می گیرد، می تواند عامل اجرای این اصل شود. مولفه های قدرت مانند وسعت، جمعیت، فناوری، توان اقتصادی، در کنار منافع مشترک با کشورهای همسایه و منطقه، همکاری امنیتی مشترک در کنار استقلال آن و در هم تنیدگی اقتصادی که باعث رایزنی کشورها و فعال شدن دیپلماسی برای جلوگیری از بروز یا گسترش بحران می شود نیز عواملی تاثیرگذار هستند. زمانی که ایران یک جنگ 12 روزه را پشت سر گذاشته و نقاط ضعف و قوت آن در حوزه های مختلف تا حدی مشخص شده و بخشی از این جنگ نیز با استفاده از امکان دشمن برای ضربه از درون بوده، احیای بازدارندگی و بازیابی توان پیچیده تر از شرایطی عادی ست. پرهیز از جنگ به معنی برداشتن انگشت از روی ماشه نیست. وضعیت در خاورمیانه آنقدر شکننده است که امکان بسیاری اتفاقات وجود دارد. پس حتما باید برای جنگ آماده بود. این آمادگی هم در چند حوزه تعریف می شود و امری حاکمیتی ست. در حال حاضر عده ای از تحلیلگران و اساتید دانشگاه مشغول تئوریزه کردن این هستند که آمادگی برای جنگ، یعنی رفتن درون آن که ایران بتواند بازدارندگی خود را احیا کند. برای این نظریه هم فلسفه بافی های عمیقی انجام می دهند. برخی حتی پا را فراتر گذاشته و می گویند این جنگ اگر 24 روز یا بیشتر طول می کشید کار اسراییل تمام بود. بر چه اساس؟ نامشخص است. اما در نقطه مقابل، از این موضوع صحبت نمی کنند که ایران در ادامه جنگ می توانست با چه آسیب هایی روبرو شود. با جریان مواجه هستیم که روایت فتح و پیروزی را با تحلیل های حماسی مبتنی بر آرزو، اشتباه گرفته اند. تئوریزه کردن جنگ به خصوص از نوع آخرالزمانی آن، هیچ کمکی به ایران نمی کند. آن ها در جریان ارائه تحلیل ها خود، یک نکته خیلی مهم را فراموش می کنند. اصلی ترین عامل بازدارندگی که به طور خودکار در جنگ 12 روزه فعال شد و پس از آن ادامه پیدا کرد، بازی نکردن مردم ایران در پلن اسراییلی ها بود. جایی که بی فایده بودن هزینه های گزاف نظامی را به حریف نشان داد. تقویت این عامل هم با توجه به مردم ایران و حل مشکلات زندگی آن ها صورت می گیرد؛ نه با ایجاد دسته بندی های کاذب، به زبان آوردن الگوی تقلید از کره شمالی، یا حتی فاکتور کردن این رفتار مردم ایران به پای حمایت از برخی سیاست ها. بزرگ ترین درس جنگ اخیر این بود که هیچ چیز و هیچ کس جای ملت را نمی گیرد. |