روزنامه ایرانی در یادداشتی به بررسی جامعه شناسانه فیلم زن و بچه پرداخته است. این روزنامه در این زمینه نوشت: فیلم زن و بچه فراتر از یک درام خانوادگی، یک هشدار اجتماعی است، درباره زنانی که مجبور به ایفای نقش هایی هستند که جامعه هیچ زیرساختی برای آن ها فراهم نکرده است؛ زنانی که باید کار کنند، بچه تربیت کنند، با مردان فرارکننده یا بهره کش مقابله کنند و در عین حال قضاوت هم بشوند. این فیلم، صدای بلند زنان بی صدایی است که بار سنگین یک جامعه نامهربان را به دوش می کشند و چه تلخ که در پایان، قربانی فقط مهناز نیست؛ بلکه نسلی است که با چشم بسته، به تکرار همین تراژدی ادامه خواهد داد. زن سرپرست خانواده در سیطره فروپاشی فیلم زن و بچه با تمرکز بر شخصیت مهناز، تصویری تلخ، پرتنش و چندلایه از بحران زنانی ارائه می دهد که در غیاب نهاد حمایتی خانواده و اجتماع، ناگزیر به ایفای نقش هایی می شوند که ساختار جامعه برای آن ها مهیا نکرده است. مهناز نه فقط پرستاری درگیر کشمکش های کاری، بلکه زنی است که باید همزمان جای خالی همسر، پدر، مربی، ناظر، مأمن عاطفی و ستون اخلاقی را برای فرزندانش پر کند. اما آنچه این فیلم با ظرافت و گاه با بی رحمی نشان می دهد، این است که مهناز و دیگر زنان فیلم همگی قربانیان سیستم های فرسوده و مردسالارند؛ سیستم هایی که نه تنها به آن ها فرصت کنشگری آگاهانه نمی دهد، بلکه هر تصمیم شان را به انفعال، بی راهی و فاجعه می کشاند. بحران تربیتی زنان کارگر: بازتولید شکست از مادر به دختر در خانواده مهناز، سه نسل از زنان در معرض نوعی تکرار خطای اجتماعی هستند: مادری که از تربیت درست دو دخترش باز مانده، دختری که معشوق خواهرش را می رباید و خود اسیر رابطه ای سمی می شود و خود مهناز که از شدت فرسایش عاطفی، از پسر نوجوانش غافل می ماند و آسیب پذیری علیار در برابر بحران هویتی را تشدید می کند. این فقدان مدیریت تربیتی، نه نتیجه ضعف فردی زنان که محصول مستقیم ساختارهای ناکارآمد اجتماعی است. مادر مهناز، خود مجبور بوده کار کند، مهناز همچنان درگیر دوشیفت کاری و یک رابطه عاطفی پریشان است و مهری نیز بی هیچ الگوی درست یا تکیه گاهی، به بازتولید رابطه های آسیب زا تن می دهد. در این میان، مسئولیت مادری، بیش از آنکه یک نقش ایفاگرانه باشد، به یک فشار نهادی تبدیل شده که زنان، ناتوان از انجامش، گناهکار نیز محسوب می شوند. خشونت نمادین علیه کودکان: نمایش هراس انگیز از جهان فیلم با مهارتی ویژه، خشونت نمادین و روانی را در تمام لایه های زندگی کودکان تصویر می کند: از اخراج علیار از مدرسه تا مواجهه ندا با مرگ برادر و ترس از دست دادن مادر، تهدیدهای پدربزرگ خشن و حتی ناتوانی مادر در ایجاد امنیت روانی. خشونت در این فیلم صرفاً فیزیکی نیست، بلکه ساختاری است؛ سیستمی از بی رحمی های مدنی که کودک را بدون ابزار، بدون پشتیبان و در معرض زخم های مکرر روانی رها می کند. علیار همزمان با تجربه بحران بلوغ، باید بار مسئولیت گریزی بزرگ ترها را نیز به دوش بکشد؛ از تقلید رفتارهای مادر (عاشق شدن و سیگار کشیدن) تا ایفای نقش مردانه در غیاب پدر. فقدان مردان مسئول و بهره کشی از زنان شخصیت حمید، تجسمی از مردانی است که در جامعه، در غیاب ساختار نظارتی و اخلاقی، از موقعیت های عاطفی و اقتصادی زنان بی پشتوانه سوءاستفاده می کنند. او در ظاهر معشوق مهناز است، اما در عمل از هر سه زن خانواده بهره کشی می کند: بی ثباتی روانی در مهناز، سادگی و جوانی در مهری و همراهی پرابهام مادر را ابزار بازی های پنهانش می کند. این فیلم ساختار قدرت مردانه ای را نشان می دهد که حتی در ظاهر روابط عاشقانه نیز اعمال سلطه می کند؛ جایی که مهناز جمله ای تکان دهنده می گوید: تو زن و بچه نمی خواستی، تو زنِ بچه می خواستی. بازتابی عریان از مردانی که به جای ایفای مسئولیت و تعهد، خود را به ابزار تصاحب و استثمار جنسی و اخلاقی بدل کرده اند. نهادهای ناکارآمد: آموزش، قضاوت و اخلاق مدرسه و نهاد خانواده در این فیلم نه تنها از ایفای نقش های حمایتی و اصلاحی ناتوان اند، بلکه خود در تولید بحران مشارکت دارند. مدرسه، علیار را اخراج می کند، بدون آنکه طرحی برای بازپروری او داشته باشد. دادگاهی که در فیلم نمایش داده شده به جای بررسی جامع وضعیت خانواده، صرفاً احکام خشک و بی روح صادر می کند و مادر مهناز به جای گفت وگو و همفکری و مشورت، بر مشکلات اخلاقی چشم می پوشد. حتی همکار مهناز که می توانست یک نقطه تعادل باشد، در روند تصمیم گیری ها یا ناتوان است یا بی تأثیر. این شبکه از ناتوانی های ساختاری، فضایی از پناه نبودن برای زنان می سازد که در آن، هر تصمیم شخصی به یک اشتباه عمومی منتهی می شود. زنان، اسیر کنش های عاطفی ناپایدار سه زن اصلی فیلم -مهناز، مهری و مادرشان- همگی در فضای عاطفی ناپایدار و پراضطراب دست به تصمیم گیری می زنند. آن ها گویی هرگز یاد نگرفته اند که دوست داشتن را چگونه باید طلب کرد و در نتیجه آن را گدایی می کنند. همین میل به دریافت مهر از مردانی بی تعهد، باعث می شود تصمیمات آن ها عقلانی نباشد و در نهایت، هم به خود و هم به یکدیگر آسیب بزنند. خیانت، نه به معنای اخلاقی رایج، بلکه در شکل ساختاری آن -یعنی خیانت به پیوندهای خواهرانه، مادری و اعتماد درون خانوادگی- در سراسر فیلم جاری است. فیلمساز با نگاهی منتقدانه نشان می دهد زنان در انفعال و رقابت عاطفی با یکدیگر، بخشی از شبکه استثمار و بحران اند، نه فقط قربانی آن. روایت اجتماعی یک بن بست جمعی زن و بچه یک درام اجتماعی صرف نیست؛ بلکه آیینه ای تیره رو از انباشت بحران هایی است که سال هاست بر شانه های زنان سرپرست خانواده سنگینی می کند: نبود حمایت نهادی، ناکارآمدی نظام آموزش، فساد اخلاقی ساختار مردسالار و خشونت پنهان علیه کودکان. این فیلم، نه با هیاهو، بلکه با سکوت های دردناک، نشان می دهد وقتی زن در یک جامعه مجبور است هم کار کند، هم مادر، هم همدم و هم پدر باشد، نتیجه چیزی نخواهد بود جز فرسایش روانی، نابودی تربیتی و در نهایت مرگ تدریجی نهاد خانواده. در یکی از تلخ ترین و نمادین ترین لحظات فیلم، مهری نام نوزاد تازه متولد شده اش را علیار می گذارد؛ همان نوجوانی که پیش از این، قربانی سلسله ای از بی توجهی ها، انفعال ها و خشونت های پنهان شد. این نامگذاری نه نشانی از ادای احترام یا سوگواری آگاهانه، بلکه بازتابی از یک چرخه معیوب و ناخودآگاه است؛ گویی نسل بعدی محکوم است همان مسیر خطا، همان رنج ها و همان زخم ها را دوباره تجربه کند. این فیلم با این انتخاب، نشان می دهد اگر جامعه ساختارهای حمایتی، تربیتی و عاطفی خود را اصلاح نکند، قربانیان دیروز، الگوی فردای کودکان خواهند شد و تراژدی نه تنها پایان نمی یابد، بلکه از نسلی به نسل دیگر تداوم خواهد یافت. نویسنده: محسن سلیمانی فاخر، جامعه شناس و منتقد سینما |