فرارو در مورد سیمین بهبهانی و جایگاه او در ادبیات فارسی بسیار شنیده ایم. سیمین که در واقع یکی از شاعران سرآمد تاریخ ادبیات فارسی است، از نوپردازان و نوسازان غزل فارسی نیز هست. البته سیمین بهبهانی در قالب های زیادی طبع آزمایی کرده و تقریباً در همه قالب ها شعرهای موفق هم دارد، اما میدان اصلی تاخت وتاز نیمای غزل ایران، همان طور که از لقب او برمی آید، غزل است. به گزارش فرارو، سیمین بهبهانی را با القاب زیادی مورد خطاب قرار می دهند؛ از نیمای غزل گرفته تا شیرزن ایران . تأثیر و لطف قلم بهبهانی راهگشای بسیاری از شاعران پس از او بوده است و مخصوصاً در زمینه حقوق زنان، از او به عنوان چهره ای تأثیرگذار یاد می شود. شاید بتوان سیمین را در کنار فروغ فرخزاد، از معدود و اولین زنان شاعر ایرانی دانست که در قرن پیش، شعری نوشته اند که زنانه بوده و متعلق به اندیشه و جهان بینی زنانه آن هاست. زندگی سیمین بهبهانی سیمین خلیل که اکثراً با نام سیمین بهبهانی او را به خاطر می آورند، در 28 تیر 1306 در تهران و در خانواده ای اهل فرهنگ و هنر متولد شد. پدرش، عباس خلیل، دستی بر آتش ادبیات داشت و علاوه بر شاعری، به کار روزنامه نگاری و نویسندگی نیز مشغول بود. مادر او، فخرعظما ارغون، نیز علاوه بر روزنامه نگاری و شاعری، از پیشگامان حقوق زنان در ایران به شمار می رفت. همین پیشینه فرهنگی خانواده کافی بود تا سیمین نیز از همان روزهای کودکی و نوجوانی، طبع ظریفی را که از خانواده اش به ارث برده بود، شکوفا کند. در سنین نوجوانی، به تشویق مادر، سرودن شعر را آغاز کرد و خیلی زود استعدادی که در این زمینه داشت، نشان داد. بهبهانی که در ابتدا برای تحصیل در رشته مامایی وارد دانشگاه شده بود، به دلیل اختلافاتی که با ریاست دانشگاه داشت، اخراج شد. این مسئله سیمین بهبهانی را بر آن داشت تا پس از تحصیل در رشته حقوق، رو به آموزگاری، که در واقع یکی از علایق مهم زندگی اش بود، بیاورد. رفته رفته، در کنار اشتغال به آموزگاری، وارد مجامع ادبی شد و به مرور نام او روی زبان ها افتاد. آفاق شعر و اندیشه سیمین بهبهانی سیمین بهبهانی از آن دسته از شاعرانی است که آفاق شعرش تنها در زیبایی های ادبی خلاصه نشده و اشعار او، علاوه بر نمایش شکاف ها و معضلات اجتماعی، تأثیرات زیادی نیز در این زمینه داشته اند. با وجود اینکه گرایش سیمین به ادبیات کلاسیک فارسی کتمان ناپذیر است، اما او از آن دسته از شاعرانی است که تنها در قید و بند تکرار بی چون وچرای گفته های پیشینیان نماند و در عین تعهد به ادبیات کلاسیک فارسی، نوپرداز بود. سیمین در اشعارش، زبان فاخر ادبیات کلاسیک را به مضامینی نو پیوند داد و فرشی چندرنگ و زیبا را رشته به رشته بافت. با وجود این، نمی توان زبان اشعار بهبهانی را محدود به ادبیات کلاسیک دانست. او از دل تعهدی که به ادبیات قدیم ایران داشت، از نظر زبانی نیز به سبکی رسید که امضای خودش را داشت. در کنار این، همان طور که پیش تر نیز اشاره شد، سیمین در نوشته هایش نگاه ظریف و زنانه ای داشت که در کمتر شاعری می توان نظیری برایش پیدا کرد. در میان معاصران سیمین، شاعران زن بسیاری بوده اند که به سرودن شعر اهتمام ورزیده اند، اما هرگز به اندازه او موفق به نمایش زنانگی شان نبوده اند. یکی از زنان شاعر معاصر سیمین، پروین اعتصامی است. اعتصامی با وجود اینکه شاعر بسیار بزرگ و مهمی است، اما رد مشخصی از آنچه در واقع بود در آثارش به جای نگذاشت. فقدان نگاه زنانه در اشعار اعتصامی، شعر او را از ظرایفی که در اشعار شاعرانی مانند فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی وجود داشت، محروم کرد. سیمین و فروغ، زن بودند و زنانه هم می نوشتند. عواطف زنانه هر دو آن ها را به سادگی می توان در نوشته هایشان پیگیری کرد. به عنوان مثال، زمانی که فرخزاد در عین سادگی و جسارت جهان شعرش را به سازوکارهای زنانه پیوند می دهد و می نویسد: مرا پناه دهید ای زنان ساده کامل که از ورای پوست، سر انگشت های نازکتان مسیر جنبش کیف آور جنینی را دنبال می کند و در شکاف گریبانتان همیشه هوا به بوی شیر تازه می آمیزد همان طور که گفته شد، سیمین نیز مانند فروغ، زنی بود که زنانه می نوشت: بده آن قوطی سرخاب مرا تا زنم رنگ به بی رنگی خویش بده آن روغن، تا تازه کنم چهر پژمرده ز دل تنگی خویش بده آن عطر که مشکین سازم گیسوان را و بریزم بر دوش بده آن جامه تنگم که کسان تنگ گیرند مرا در آغوش البته سیمین در این شعر که شعری اجتماعی است، در مورد مشکلات زنان و از نقطه دید زنی دیگر به جهان نگاه می کند، اما به هر حال این نگاه و شناخت زنانه در اغلب آثار او دیده می شود. زیست شخصی سیمین بهبهانی در شعر او نیز به شکلی هنری جاری است و همین مسئله، ظرایف روح او را برای ما آشکار می کند. به عنوان مثال، سیمین در دوران آموزگاری وقتی از نزدیک با مشکلاتی که کودکان داشته اند مواجه می شود و با تاثیری که از این موضوع می گیرد، چندین شعر می نویسد که یکی از دیگری زیباتر هستند. در واقع ظرافت روح سیمین او را به نگارش آثاری تشویق می کند که هم از نظر هنری زیبا هستند، هم مبین روحیات زنی مهربان و انسان دوستند و هم بیانگر مسائل عمیق اجتماعی زمانه شاعر هستند. یکی از معروف ترین این شعرها، شعر فعل مجهول است که سیمین در قالب چهارپاره، مسئله ای بسیار دردناک و انسانی را از تجربیات آموزگاری اش بیان می کند: بچه ها صبحتان به خیر سلام درس امروز فعل مجهول است فعل مجهول چیست؟ می دانید نسبت فعل ما به مفعول است در دهانم زبان چو آویزی در تهیگاه زنگ می لغزید صوت ناسازم آن چنان که مگر شیشه بر روی سنگ می لغزید ساعتی داد آن سخن دادم حقّ گفتار را ادا کردم تا ز اعجاز خود شوم آگاه ژاله را زان میان صدا کردم ژاله از درس من چه فهمیدی؟ پاسخ من سکوت بود و سکوت د جوابم بده کجا بودی؟ رفته بودی به عالم هپروت؟ خنده ی دختران و غرّش من ریخت بر فرق ژاله چون باران لیک او بود غرق حیرت خویش غافل از اوستاد و از یاران خشمگین انتقام جو گفتم: بچه ها گوش ژاله سنگین است دختری طعنه زد که نه خانم درس در گوش ژاله یاسین است [...] آن چه در آن نگاه می خواندم قصه غصه بود و حرمان بود ناله ای کرد و در سخن آمد با صدایی که سخت لرزان بود: فعل مجهول فعل آن پدری است که دلم را ز درد پرخون کرد خواهرم را به مشت و سیلی کوفت مادرم را ز خانه بیرون کرد شب دوش از گرسنگی تا صبح خواهر شیر خوار من نالید سوخت در تاب تب برادر من تا سحر در کنار من نالید در غم آن دو تن دو دیده ی من این یکی اشک بود وآن خون بود مادرم را دگر نمی دانم که کجا رفت و حال او چون بود؟ گفت و نالید و آن چه باقی ماند هق هق گریه بود و ناله ی او شسته می شد به قطره های سرشک چهره ی همچو برگ لاله ی او ناله ی من به ناله اش آمیخت که غلط بود آن چه من گفتم درس امروز قصه ی غم توست تو بگو! من چرا سخن گفتم؟ فعل مجهول فعل آن پدری است که تو را بی گناه می سوزد آن حریق هوس بود که در او مادری بی پناه می سوزد سیمین علاوه بر این، در اشعار غنایی و ملی نیز بسیار چیره دست است و آثار بسیار مهمی را برای ادبیات فارسی به یادگار گذاشته است. تا آنجا که باراک اوباما برای تبریک نوروز سال 1390، ترجمه ای از غزل بسیار گران سنگ سیمین را خواند: دوباره می سازمت وطن، اگر چه با خشت جان خویش ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش دوباره می بویم از تو گُل، به میل نسل جوان تو دوباره می شویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش دوباره ، یک روز آشنا، سیاهی از خانه میرود به شعر خود رنگ می زنم، ز آبی آسمان خویش اگر چه صدساله مرده ام، به گور خود خواهم ایستاد که بردَرَم قلب اهرمن، ز نعره ی آنچنان خویش کسی که عظم رمیم را دوباره انشا کند به لطف چو کوه می بخشدم شکوه ، به عرصه ی امتحان خویش اگر چه پیرم ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بُوَد، جوانی آغاز می کنم کنار نوباوگان خویش حدیث حب الوطن ز شوق بدان روش ساز می کنم که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش هنوز در سینه آتشی، بجاست کز تاب شعله اش گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دودمان خویش دوباره می بخشی ام توان، اگر چه شعرم به خون نشست دوباره می سازمت به جان، اگر چه بیش از توان خویش سیمین جوایز بسیار معتبری را به دست آورده و در کنار آن، چندین بار نام او به عنوان نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات مطرح شده است. او، در بیست و هشتم مردادماه هزار و سیصد و نود سه، دیده از جهان فروبست. |