فرارو- توماس فریدمن ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز. به نقل از روزنامه نیویورک تایمز، من واقعاً تلاش می کنم در تحلیل درام پیچیده ی ترامپ، پوتین، زلنسکی و اروپا طی هفته های اخیر، بی طرف بمانم. از یک سو تلاش می کنم تمایل قابل توجه دونالد ترامپ برای پایان دادن به جنگ خونین اوکراین را ببینم و از سوی دیگر، با شیوه ی کاملاً شخصی، فی البداهه و گاه مضحکی که او در پیش گرفته، کنار بیایم؛ روشی که در آن همه ی طرف ها پیش از رسیدن به توافق های طاقت فرسای لازم برای صلح، ناچارند انرژی فراوانی صرف تغذیه ی غرور او و اجتناب از خشمش کنند. مجموع این ماجراها در حال حاضر مرا عمیقاً آزرده کرده است. ناتو به مثابه مرکز خرید؛ ذهنیت معامله گرایانه ای که امنیت را به کالا تبدیل کرد من از سال 1978 که وارد حرفه ی خبرنگاری شدم، مذاکرات دیپلماتیک بسیاری را پوشش داده ام؛ اما هرگز ندیده ام یکی از رهبران، این بار ولودیمیر زلنسکی در مدت کوتاه حدود چهار دقیقه و نیم گفت وگو با رییس جمهور ما، ناچار شود نزدیک به پانزده بار از او تشکر کند. چه برسد به میزان چاپلوسی ای که دیگر متحدان اروپایی مان احساس می کردند باید نثار او سازند. وقتی متحدان ما ناچارند این همه انرژی صرف کنند تا فقط با رییس جمهور خودمان به صلح برسند، پیش از آن که اصلاً بفهمند چگونه می توان با ولادیمیر پوتین به صلح رسید. آن ها باید مدام پشت سرشان را چک کنند تا مطمئن شوند ترامپ با یک پست در شبکه های اجتماعی از پشت به آن ها شلیک نمی کند، پیش از آن که پوتین از روبه رو با موشک به آن ها حمله کند. وقتی رییس جمهور ما نمی فهمد که وقتی پوتین به اوکراین می گوید: یا با من ازدواج کن یا می کشمت ، زلنسکی به چیزی بسیار فراتر از یک مشاور ازدواج آمریکایی نیاز دارد، همه ی این ها مرا به یک پرسش اساسی می رساند: واقعاً این اوضاع چگونه می تواند پیش برود؟ به ویژه وقتی هر ذره از وجودم فریاد می زند که ترامپ اصلاً نمی فهمد این جنگ اوکراین واقعاً بر سر چیست. او بر خلاف هر رییس جمهور آمریکایی در هشتاد سال گذشته است؛ هیچ حس همبستگی غریزی با اتحاد فراآتلانتیک و تعهد مشترک آن به دموکراسی، بازار آزاد، حقوق بشر و حاکمیت قانون ندارد ـ اتحادی که بزرگ ترین دورهٔ رفاه و ثبات را برای بیشترین شمار انسان ها در تاریخ جهان رقم زده است. من یقین دارم که ترامپ به ناتو نه به چشم پیمانی تاریخی، بلکه همچون یک مرکز خرید تحت مالکیت آمریکا نگاه می کند که مستأجرانش هیچ گاه به اندازهٔ کافی اجاره نمی پردازند. و به اتحادیهٔ اروپا هم چونان یک مرکز خرید رقیب می نگرد که باید با تعرفه ها آن را کوبید و به تعطیلی کشاند. تغییر جهت استراتژیک و فروپاشی معماری امنیتی غرب این تصور که ناتو نیزه ای در دست غرب برای دفاع از ارزش هایش است و اتحادیهٔ اروپا شاید درخشان ترین دستاورد سیاسی مدرن غرب، مرکزی عظیم از مردم و بازارهای آزاد که قاره ای گرفتار هزاران سال جنگ های قبیله ای و مذهبی را تثبیت کرده است، برای ترامپ کاملاً بیگانه است. در این زمینه، من کاملاً با بیل بلِین، معامله گر اوراق قرضه و تحلیلگر اقتصادی بریتانیایی، هم نظرم که روز دوشنبه نوشت: هرقدر هم رهبران اروپایی در برابر ترامپ چاپلوسی کنند، واقعیت این است که پیوند بنیادین اعتماد، همان پیوندی که هشتاد سال زیربنای موفقیت اقتصاد فراآتلانتیک بود و دهه ها به سود ایالات متحده عمل کرد، اکنون از هم گسسته است. پایان این اقتصاد فراآتلانتیک، کل ساختار اقتصاد جهانی را دگرگون خواهد کرد؛ دگرگونی ای به سود آسیا و شکل گیری روابط تجاری تازه می باشد. از همین رو برای من اصلاً عجیب نیست که ترامپ هیچ احساس درونی برای نزدیک کردن اوکراین به غرب ندارد و حتی نمی فهمد که حملهٔ پوتین صرفاً آخرین گام در پروژهٔ او برای تجزیهٔ غرب است. از کجا مطمئنم که ترامپ نسبت به همهٔ این واقعیت ها کر و ناشنواست؟ کافی است به مصاحبهٔ استیو ویتکاف، فرستادهٔ ویژهٔ او نزد پوتین با تاکر کارلسن در ماه مارس گوش کنید؛ مصاحبه ای که درست پس از دومین دیدار ویتکاف با پوتین در کرملین انجام شد. در اینجا تنها بخشی از آن گفت وگو آمده است: کارلسن پرسید: نظرت دربارهٔ او چه بود؟ ویتکاف پاسخ داد: او را دوست داشتم. به نظرم صادق و رک بود... واقعیت این است که ما چگونه می توانیم با کسی که رهبر یک قدرت بزرگ هسته ای است اختلاف ها را حل کنیم، مگر با ایجاد اعتماد و پیوندی انسانی؟ در دومین دیدارم، ماجرا رنگ و بوی شخصی گرفت. رییس جمهور پوتین پرتره ای زیبا از رییس جمهور ترامپ را، که به سفارش خودش توسط یکی از برجسته ترین هنرمندان روسی کشیده شده بود، به من هدیه داد تا برای ترامپ ببرم. من هم آن را با خود آوردم و به او رساندم. این موضوع بعداً در روزنامه ها گزارش شد، اما آن لحظه حقیقتاً سرشار از محبت بود. پوتین حتی داستانی برایم تعریف کرد، تاکر، درباره ی زمانی که ترامپ هدف تیراندازی قرار گرفت؛ او به کلیسای محلی اش رفت، با کشیشش دیدار کرد و برای ترامپ دعا کرد ـ نه به این دلیل که او رییس جمهور ایالات متحده بود یا ممکن بود دوباره رییس جمهور شود، بلکه چون او را دوست خود می دانست و برای یک دوست دعا می کرد. تصور کن نشسته باشی و به چنین روایت هایی گوش بدهی! او ادامه داد: من به خانه برگشتم، پیام پوتین را به رییس جمهورمان رساندم و نقاشی را تحویل دادم و او به وضوح تحت تأثیر قرار گرفت. این همان نوع ارتباطی است که توانسته ایم دوباره بسازیم؛ از راه چیزی به ظاهر ساده به نام ارتباط . بسیاری می گویند نباید چنین رابطه ای می داشتم، چون پوتین آدم بدی است. اما من او را چنین نمی بینم. آن جنگ و تمام عواملی که به آن منجر شد، موقعیتی پیچیده است. هیچ وقت فقط یک نفر دخیل نیست، درست است؟ اما اوضاع از این هم نگران کننده تر است. ترامپ چنان درباره ی ماهیت پوتین دچار توهم است که در نشست اخیرش با رهبران اروپایی، میکروفون باز نشان داد چگونه به امانوئل مکرون، رییس جمهور فرانسه، با لحنی محرمانه می گفت: فکر می کنم او می خواهد معامله ای برای من انجام دهد. می فهمی؟ هرچند دیوانه وار به نظر برسد. آیا کسی می تواند حتی یک دیپلمات آمریکایی در مسکو یا یک تحلیلگر سیا را نام ببرد که امروز به ویتکاف و ترامپ مشاوره بدهد؟ بعید می دانم؛ چون هیچ کارشناس جدی در امور روسیه هرگز به آن ها نخواهد گفت: حق با شماست، ما همه اشتباه می کردیم: پوتین آدم بدی نیست، او فقط یک صلح عادلانه با اوکراین می خواهد ـ و وقتی می گوید به کلیسا رفته و برای رییس جمهور ترامپ دعا کرده، باید باورش کنیم. ببخشید، اما اگر واقعاً پوتین برای جان ترامپ دعا کرده باشد، تنها به این دلیل است که خوب می داند هیچ رییس جمهور آمریکایی دیگری به این اندازه برایش دستکاری پذیر نبوده است. پوتین هرگز در پی صلح با اوکراین نبوده و نیست. همان طور که پیش تر هم نوشته ام ، پوتین به دنبال تکه ای از اوکراین است؛ و در حقیقت، اگر بتواند به دنبال تمام اوکراین خواهد بود. چرا ترامپ اصرار دارد پوتین دوست اوست؟ این همان ریشهٔ اصلی جنگ در اوکراین است. اصطلاحی که خود پوتین بارها به کار برده و همچنین ریشهٔ اصلی تلاش های سرگردان و بی ثمر ترامپ برای برقراری صلح ؛ ناتوانی او در درک این واقعیت که پوتین به دنبال صلح نیست، بلکه تنها پیروزی را می خواهد. لئون آرون، پژوهشگر برجستهٔ مسائل روسیه و نویسندهٔ کتاب سوار بر ببر: روسیهٔ ولادیمیر پوتین و کاربردهای جنگ در گفت وگویی با من تأکید کرد: پوتین باید به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی داخلی، اوکراین را به دست آورد. او از تلاش و قربانی دادن در این مسیر دست نخواهد کشید؛ مگر آن که غرب هزینهٔ جنگ را چه از منظر نظامی و چه اقتصادی برایش غیرقابل تحمل کند. پس همان جا تمام می کنم که آغاز کرده بودم: ترامپ و ویتکاف در اشتباه نیستند وقتی می خواهند جنگ و همهٔ کشتارها را متوقف کنند. در اشتباه نیستند وقتی برای این هدف با پوتین در ارتباط منظم قرار می گیرند. من کاملاً از اصل این تلاش ها حمایت می کنم. اما اگر قرار است این جنگ به شکلی پایدار پایان بگیرد، باید درک کنید پوتین کیست و چه می خواهد. پوتین آدمی بد و یک قاتل بی رحم است. او هرگز دوست رییس جمهور نبوده است. این فقط یک خیال است که ترامپ تصمیم گرفته واقعی بپندارد. وقتی این واقعیت ها را درک کنید، فقط به یک نتیجه می رسید: تنها راه پایدار برای پایان دادن به این جنگ و جلوگیری از بازگشت دوبارهٔ آن، تعهد عظیم و مستمر غرب به تجهیز اوکراین با منابع نظامی است تا پوتین متقاعد شود ارتش او تکه تکه خواهد شد. ایالات متحده باید تضمین های امنیتی ارائه دهد که روسیه را از هرگونه تلاش دوباره بازدارد. واشنگتن باید متحدان اروپایی را تشویق کند که وعده دهند اوکراین روزی به اتحادیهٔ اروپا خواهد پیوست و برای همیشه در غرب لنگر خواهد انداخت. تنبیه پوتین برای این جنگ باید این باشد که او و مردمش همیشه به غرب نگاه کنند و اوکراینی را ببینند که هرچند شاید کوچک تر باشد، اما دموکراسی ای اسلاوی، آزاد و مبتنی بر بازار خواهد ماند. این تصویر باید همواره در کنار روسیهٔ اسلاویِ رو به زوال پوتین قرار گیرد که یک کلپتوکراسی اقتدارگرا خواهد بود. اما ترامپ چگونه می تواند این حقیقت را بیاموزد، وقتی شورای امنیت ملی را عملاً از درون تهی کرد و وزارت خارجه را کوچک و بی اثر ساخت. او رییس آژانس امنیت ملی و معاونش را به توصیهٔ یک دلقک توطئه پرداز یعنی لورا لوومر اخراج کرد. او یک هوادار پوتین یعنی تولسی گبرد، را به عنوان مدیر اطلاعات ملی منصوب کرد. در چنین شرایطی چه کسی می تواند حقیقت را به او بگوید. هیچ کس نمی تواند. هیچ کس جز زمین سرکش اوکراین حقیقت را به ترامپ نخواهد آموخت. در سنگرهای دونباس حقیقت وجود دارد. در میان بیست هزار کودکی که کی یف می گوید پوتین ربوده است حقیقت وجود دارد. در حدود یک میلیون و چهارصد هزار سرباز روسی و اوکراینی که به خاطر رؤیاهای تب زدهٔ پوتین برای بازگرداندن اوکراین به مادر روسیه کشته یا زخمی شدند حقیقت وجود دارد. در غیرنظامیانی که با پهپادهای روسی جان باختند، درست همان زمانی که ترامپ در آلاسکا برای پوتین فرش قرمز پهن می کرد، حقیقت وجود دارد. هرچه ترامپ این حقایق را بیشتر نادیده بگیرد و هرچه استراتژی صلح خود را نه بر پایهٔ تخصص بلکه بر اساس خودبزرگ بینی و ضدغرب گراییِ غیراَمرکایی اش بنا کند، این جنگ بیش از پیش جنگ خودش خواهد شد. اگر پوتین پیروز شود و اوکراین شکست بخورد، ترامپ و اعتبارش دچار آسیبی جبران ناپذیر خواهند شد. این آسیب از امروز تا همیشه باقی خواهد ماند. |