احمد زیدآبادی، روزنامه نگار، در هم میهن نوشت: با گذشت 56 سال از مرگ جلال آل احمد آیا در سالگرد درگذشت او، هنوز می توان نکته ای بدیع و یا ناگفته درباره او مطرح کرد؟ شاید درباره آثار قلمی و فعالیت های سیاسی و فرهنگی مرحوم جلال دیگر حرف واقعاً تازه ای در میان نباشد، اما از آنجا که هر نسلی بنا به تجربیات جدید، با میراث تاریخی خود از زوایایی نوظهور در تعاملی خواسته یا ناخواسته قرار می گیرد، بنابراین هیچ سوژه فکری و سیاسی تاریخی به بی ربطی کامل نمی رسد و در هر شرایطی می تواند مورد توجه قرار گیرد. نمی توان کتمان کرد که بخش عمده نسل سیاسی امروزین، اگر به فرض، رغبتی برای مطالعه نوشته ای درباره جلال در خود احساس کند، عمدتاً به قصد یافتن ناسزایی تندتر و گزنده تر از موارد رایج نسبت به آن مرحوم است تا تشفای خاطری پیدا کند و مرهمی بر جراحت دل خود بگذارد! این همه کینه و نفرت نسبت به جلال از چه روست؟ و چرا او در صف مقدم قربانیان پس از انقلاب قرار گرفته است؟ در حقیقت کنکاشی در علت یابی این موضوع شاید تنها زاویه ای باشد که بتوان آن را بهانه ای برای نوشتن درباره آل احمد در پنجاه و ششمین سالگرد فوت آن مرحوم قرار داد! پیش از ورود به این بحث، باید اذعان کرد که آل احمد چندی است از خط مقدم حمله و نفرت بخشی از سیاسیون امروز کنار رفته است. دلیلش اشباع شدن حمله به او و رفتن به سراغ چهره های جدیدتری است که گرچه کارنامه ای عین کارنامه جلال ندارند اما در برخی حوزه ها کمی مشابه او می اندیشیده اند! در واقع دیگر برای هر چهره ای که روزگاری علَم مبارزه را به دوش کشیده و با نقد ابعادی از مدرنیسم غربی، نگاهی مثبت به سنت را ترویج کرده است، هیچ حریمی وجود ندارد! از این جهت با هموار شدن راه ورود به حریم چهره های تازه تر، مرحوم جلال به تدریج به حاشیه رفته و حتی مقدار زیادی فراموش شده است. جلال آل احمد به واقع قربانی به میان کشیدن بحث غرب زدگی در بین جامعه فکری و سیاسی ایران است. او این مفهومِ هایدگری را از محافل خصوصی سید احمد فردید وام گرفت و مسبب ترویج و شیوع آن در سطح جامعه اهل سیاست و مبارزه آن روز شد. مرحوم فردید که خود زبانی نامفهوم و مغرق و الکن داشت با تندمزاجی و درشت گویی بسیار ادعا می کرد که آل احمد نه فقط به منظور او از جعل مفهوم غرب زدگی پی نبرده، بلکه شخص خودش مصداق کاملِ غرب زدگی پیچیده و مضاعف بوده است! با چنین دعوایی، روشن است که بحث غرب زدگی حتی در بین واضعان و مروجانش تا چه اندازه سوءتفاهم برانگیز بوده است چه رسد به برداشت نسل خشمگین کنونی از تقریر سیاست زده و اصطلاحاً بازاری مرحوم آل احمد از این پدیده ای که هنوز تعریف روشنی پیدا نکرده است! به نظرم جلال بیش از بسیاری از روشنفکر زمانه خود به سبک زندگی شخصی نسل کنونی نزدیک بود زیرا نه تنها هیچ علقه ای به زندگی متشرعانه نداشت بلکه با عصیان و طغیان علیه آن، پا به زندگی اجتماعی گذاشته بود. جلال در عین حال، نوعی سوداهای سیاسی هورقلیایی در سر داشت که اگر به فرض محال صورت عینی به خود می گرفت، نسل امروزی چندان با او از در ستیز و منازعه در نمی آمد. بداقبالی جلال این بود که بدون هیچ دلیل موجه و یا حتی قرابتِ ملموسی با شاگردان بنیادگرای بی واسطه یا با واسطه مرحوم فردید، از سوی آنان و شماری از دستگاه های رسمی به عنوان روشنفکر تراز معرفی شد و همین موضوع او را به صورت نماد و سمبل وضع موجود و منشأ فکری و سیاسی آن درآورد. وضع موجود برای بسیاری از جوانان، مظهر تحمیل سبک زندگی متشرعانه و یا محرومیت از فرصت های شغلی مناسب و یا خروج کشور از دایره و روند توسعه و یا تبعیض عقیدتی علیه آنان است و این همه را به آیین غرب ستیزی افراطی که به نظرشان در نظریه غرب زدگی آل احمد و دفاع او از سنت صورت بندی شده است، نسبت می دهند. در کنار این، برخی از روشنفکرانی که در زمان حیات جلال به واسطه میدان داری پرسروصدای او خود به حاشیه رفته و یا صدای شان به اندازه او شنیده نشده بود و یا به قصد انتقام گیری غیرمستقیم از وضع موجود جلال را هدف مشروعی برای حمله و نفرت یافتند و هرگونه ارزشی را از او سلب کردند. بدون تردید جلال از طریق به کارگیری نادرست بسیاری از مفاهیم وعدم آشنایی لازم با بسیاری دیگر از آن ها، سبب بدآموزی های عمیقی برای نسل مبارز زمانه خود شد. با این حال او به خواب هم نمی دید که کسانی مدعی میراث داری اش شوند که او کمترین قرابتی بین خود و آنان نمی دید. جلال اگر زنده بود امکان نداشت با تحمیل سبک های متشرعانه زندگی و یا تبعیض عقیدتی و یا غرب ستیزی از موضع بنیادگرایی، لحظه ای کنار آید و یا در مقابل آن سکوت کند. جلال اگر از گور برمی خاست، چه بسا جوانان سرخورده از وضع موجود او را نه در برابر خود، بلکه پیشگام دفاع از بسیاری از مطالبات خود می دیدند. آدم پر شور و شری چون او ظاهراً سرنوشتش پس از مرگ این بود که قربانی سوءتفاهم ها و سوءاستفاده های پایان ناپذیر عرصه سطحی سیاسی ایران درآید. |